زندگی مثل راه رفتن روی یک طنابه. از هر طرف بیافتی افتادی... اما اگر خوب حواست باشه، تعادلت رو حفظ میکنی و نمیافتی. لطف خدا رو هیچوقت نباید فراموش کرد. اما در چارچوب اختیار، باید تصمیمات درستی گرفته بشه. اینو یادم نباید بره که وظیفهای دارم و نباید یادم بره که در جهتش حرکت نکنم هرچی دارمو ندارم., ...ادامه مطلب
خدای خوب و مهربانم که با همه بی توجهی من و فراموشکاری و ناسپاسیهام بازم بهم بهترین نعمتها رو دادی. ازت میخوام بهم کمک کنی بتونم با کمبودها و ضعفهای خودم بجنگم و آدم قویای باشم. در اینکه خیلی ضعیف, ...ادامه مطلب
دوست دارم در عمل هم هر روز نزدیکتر شم به اون مناجاتی که با این شروع میشد: استغفرک من کل لذت بغیر ذکرک و ... امروز یک کسی توی دانشگاه به من گفت تو نسبت به پارسال خیلی عوض شدی. پارسال همین موقع خیلی , ...ادامه مطلب
اگرچه من حدس میزنم که کسی این بلاگ رو واقعا دنبال نمیکنه که منو واقعا بشناسه و خودم هم از حقایق درونی خودم خبر دارم. اما میترسم که با برداشتی اشتباه از حرفایی که زده بودم... حقیقت اینه که تمام اون ری اکشنهایی که من اون روز نشون دادم بی اراده بودن. تماما کنترلم رو اون شب رو تا اقلا چند هفته بعد از اون شب از داده بودم. من روانشناس نیستم اما حرفای روانشناس, ...ادامه مطلب
اتفاقی که امروز افتاد این رو به من یادآوری کرد که ما در زندگیمون قراره رضایت خدا رو جلب کنیم. بنده خدا هم اگر رضایتش قراره جلب شه باید به هدف رضایت خدا باشه. پس بی هدف رضایت کسی رو جلب نکنیم. حواسمون باشه بی مورد بندا خدا رو هم از خودمون ناراضی نکنیم., ...ادامه مطلب
همیشه تلاشم به این سمت بوده که داداشی باشم و دوست داشتم پری رو کمک کنم به سمت درستش بره.اما فکر کنم من هم سر از حمید هامون در آوردم..., ...ادامه مطلب
قسمتی از درونم هر روز بیشتر میترسد.اما قسمت دیگری در درونم میگوید قرص باش!خوشبین نیستم و احساس میکنم روزهای سختی در انتظار مردم است.امیدوارم صبر کافی داشته باشیم... و امیدوارم وضعیت کمکم پایدار شود. , ...ادامه مطلب
هر بار که به خودم نگاه میکنم. احساس میکنم که مدت زیادیه که خوشحال نیستم. و وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم که گذشتهای هست که خوشحال ترین زمانهای من بود.و مشخصا منظورم از خوشحالی لزوما بحث شادی نیست. بحث اصلی من، رضایته. گذشتهای که توش احساس رضایت میکردم، تقریبا پیشدانشگاهی و ۳ سال اول دانش, ...ادامه مطلب
ای کاش غرق در عادات و خواستهها نبودم.ای کاش تمام خواستهی من از زندگی این بود که اذان صبح پا میشدم و در نمازم خدا را حاضر و ناظر میدیدم...ای کاش اون حسی که در زمان سجده دست میداد رو همیشه داشتم.,آرزوهای من,آرزوهای من در آینده,آرزوهای من برای تو ...ادامه مطلب
و من در این سن، با کولهباری از درد. دردهای ثبت شده و مستند. با کوهی از اندیشه. کوهی که از دور بمانند یک نقطهاست. با یک عالمه موسیقی. موسیقیای که همیشه همراهم است، در فرازها و نشیبها. در این سن کم. در اوج جوانی. احساس پیری میکنم. احساس درد میکنم. در بدن، در روح، در همه چیز... وای به حال روزی که واقعا... پیری را تجربه کنم. وای!,نادرون,نادرون جدا,نادرون ورائعون,نادرون جدا من اسك,نادرون هم,نادرون من يستمر جمالهم,نادرون الاشخاص الذين اسك,نادرون هم الاشخاص,نادرون جدا من,نادرون هم الاشخاص اللذين ...ادامه مطلب
بالاخره زندگی بالا دارد، پایین دارد، پایین دارد، بالا ندارد و بالاخره زندگی یا پایین دارد یا خط صاف دارد. (خط صاف در دنیایی که مبدا مختصات قطبی آن کج به سمت منفی شده خود بالاییست ولی بگذریم...)زمان میگذرد، انسان پسرفت میکند. ولی پیشرفت نمیکند. اما بگذریم.وجود معنویت و حس شدن آن در زندگی، خود نکتهایست. برای هر کسی چیزایی ارزش شده. برای ما هم شده خب فراری نیست ازش. اما اگر در زندگی ببینی که از ارزشها فاصله داری و به هیچ کدوم نزدیک هم نیستی، به قول پوزیتیویستا، به خدای خودت پناه میبری. در واقعا اونها اینطور متصور شدهاند که ما خدا را ساختهایم ک, ...ادامه مطلب